داستان کوتاه نوجوان | مهربانی، گرما دارد
  • کد مطالب: ۱۹۳۲۰۳
  • /
  • ۰۶ آذر‌ماه ۱۴۰۲ / ۱۲:۰۶

داستان کوتاه نوجوان | مهربانی، گرما دارد

قمری کوچک دیگر توانی برای پر و بال زدن نداشت. آن را در میان دستانش گرفت. بدن پرنده‌ی کوچک سرد بود.

«به نام خدایی که مهربانی را آفرید تا به‌غیر از خودمان، دیگران را هم دوست داشته باشیم و به این ترتیب، دنیا جایی برای زندگی و امیدواری به روزهای بهتر باشد.» نورا دفتر انشایش را ورق زد و بقیه‌ی انشایش را که درباره‌ی مهربانی بود نوشت.

نورا از مدرسه تعطیل شده بود. دخترک همیشه فاصله‌ی دو کوچه‌ی مدرسه تا خانه را پیاده می‌آمد. هوا سرد بود و بخار دهانش که از میان شال‌گردن به بیرون درز می‌کرد در هوا ابر کوچکی می‌ساخت.

به زنگ علوم روز بعد فکر می‌کرد. قرار بود همه با هم به آزمایشگاه بروند و خانم معلم به همه‌ی دانش‌آموزان نشان دهد چه چیزهایی گرما تولید می‌کنند. به تکه چوب، به زغال سنگ، به نفت و بنزین و گاز‌هایی که شعله‌ور شدنی بودند فکر می‌کرد.

با خودش می‌گفت: «راستی، کدام یک از این مواد، گرمای بیشتری از بقیه دارد؟» در همین فکر‌ها بود که تکان خوردن چیزی لابه‌لای برگ‌های پایین درخت کنار پیاده‌رو حواسش را به خود جلب کرد.

با احتیاط جلو رفت. دقت که کرد، یک قمری کوچک زخمی دید که کمی کثیف شده بود. خم شد و به آرامی او را از میان برگ‌های خشک برداشت. قمری کوچک دیگر توانی برای پر و بال زدن نداشت.

قمری را در میان دستانش گرفت. بدن پرنده‌ی کوچک سرد بود. او با سرعت به خانه رفت. مادر و مادربزرگ از اینکه نورا به قمری زخمی و بی‌پناه کمک کرده بود خیلی خوشحال شدند.

مادر گفت: «باید برایش یک جای راحت درست کنیم.» مادربزرگ گفت: «جعبه‌ی کمک‌های اولیه را بیاور دخترم!» بعد، بال قمری را نگاهی انداخت. زخم بال را ضدعفونی کرد و با یک پماد و باند کوچک بست.

وقتی مادر با یک جعبه‌ی خالی برای قمری یک لانه‌ی راحت فراهم کرد دخترک خیلی خوشحال شد. وقتی نورا می‌خواست قمری را در لانه‌اش بگذارد، بدنش گرم گرم بود.

او فهمید به‌جز موادی که گرما تولید می‌کنند، مهربانی و محبت هم گرما ایجاد می‌کند!

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.